و اکنون تکبر فرا میگیرد!

آقا:

در قضیه اخیر اشغال آن سفارت خبیث، احساسات جوانان درست بود. ولی رفتنشان درست نبود

 

من:

 

پ.ن۱: سایت خامنئی دات آی آر و لیدر دات آی آر این بخش را سانسور کرده اند. نگردید نیست!

پ.ن۲: http://mesle-ab.blogfa.com/post-31.aspx

پ.ن۳: رضا! هوا برت نداره پسر! حالا یه بار توی عمرت یه تشخیص درست دادی...

الإعجابُ يَمنَعُ الازدِيادَ .. نهج البلاغه حکمت ۱۶۷

سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور! .. غرر الحکم

لایلقی العاقل مغرورا ... غرر الحکم

لیوان آب

لیوان آب

این هم آب است.. اما توفیر میکند با آب های قبلی..

این آدم را یاد چیزهایی می اندازد...

این روزها که تشنه تر میشویم.. برای کرب و بلا تشنه تر بشویم

وبلاگ زاپاس

مطالبی از این وبلاگ که به نویسنده مربوط میشود.. بهتر بگویم! مطالبی که مهم است "که" (چه کسی) میگوید به وبلاگ دیگری منتقل میشود تا این وبلاگ صرفا برای انتشار "چه" میگوید، باشد. از لفظ دلنوشت خوشم نمی آید. شخصی نویسی ها به وبلاگ جدیدی منتقل میشود. آدرس به دوستان داده میشود. هرکسی که جا افتاد و یادم رفت امر کند تقدیم شود.

سوریه ی ما

راجع به سوریه حرف زیاد زده شده و میشود. اما کلامم را باخاطره ای میدانی آغاز میکنم. نشنیده اید!

۱- حدودا 9 ماه پیش در اوج درگیری های شهر حمص. مخالفان نظام حاکم ، در منطقه البیاضه مسجد المصطفی که متعلق به شیعیان است را به تصرف درآوردند. راجع به تصمیم گیری برای این مسجد دو ایده مطرح شد. عده ای گفتند در بالای مسجد پرچم "جیش الحر" یا همان مخالفین به اهتزاز درآید . اما طیف دوم با بیان این نکته که کلا بنای این مسجد از باطل است خواستار تخریب مسجد شدند. این اختلاف نظر منجر به درگیری و در نهایت کشته شدن سی و چند تن از مخالفین نظام حاکم سوریه شد.

۲- بر هیچکس استبداد نظام حاکم سوریه در سال های گذشته و ویژگی های نظام پلیسی حزب بعث پوشیده نیست. هرچند بشار در سال های گذشته به دنبال اصلاحاتی بوده و تا حدودی جو بسته زمان پدر را تغییر داده. لکن با وجود اطرافیانی که تفکر بعثی غلیظ دارند و بعضا از زمان پدر برجای مانده اند ، تا رسیدن به فضای مطبوع اجتماعی فاصله دارند. البته این بحران ها باعث شد ره چند ساله چند شبه طی شود و به یاری خدا بعد از آرام شدن اوضاع تغییرات و اصلاحات بیشتری را شاهد خواهیم بود.

اما روی صحبتم با کسانی است که برای حکومت اسد ، مشروعیت و بهتر بگویم برای حمایت جمهوری اسلامی دلیلی نمیبینند و معتقدند ما بی جهت داریم هزینه میدهیم.

۳- با مشاهده چنین اتفاقاتی (نظیر مسجد المصطفی) انسان به علت حمایت رژیم صهیونیستی از مخالفین نظام اسد بیش از پیش واقف میشود. شما تصور کنید اگر این آش شله قلمکار بر سوریه حاکم شوند چه خواهد شد. انقلاب ما که رهبری داشت و سازمان یافته بود و بدنه انقلاب اکثرا به دنبال منفعتی برای خود نبودند، پس از پیروزی، با انواع اشخاص و گروه های مدعی سهم در حکومت و بحران هایشان روبه رو شد. از این انقلاب چه انتظاری میرود؟ بدیهی است رژیم صهیونیستی، سوریه ی ایده آلش را یافته و حتما از آن حمایت میکند!

۴- سوریه به عنوان متحد قدیمی و جدی ما در منطقه و تنها کشور عربی بود که در طول هشت سال دفاع مقدس به اتحادیه عرب پشت کرد و مردانه به حمایت از ایران پرداخت. حال سوریه در خطر است. وجدان و مرام حکومت داری به ما چه میگوید؟ الان وقت سنجش منافع است؟ شکی نیست که سوریه در حلقه اعراب منافع بیشتری داشته تا کنار ایران.

 ۵- مردم جنوب لبنان در پاسخ به قشر 14 مارس و به اصطلاح طرفداران غرب که "چرا به خاطر ایران هزینه میدهید؟" علاوه بر تمام پاسخ های اعتقادی، میگفتند "در عوض ایران هم در روز سختی جانانه از ما حمایت کرد."
به نظر شما با خالی کردن پشت اسد آیا آبرویی برای ما نزد متحدان خارجی مان و یا متحدان آینده مان میماند؟

بحث های اعتقادی و اسلامی اصلا به کنار. ملی گرایانه و منافع طلبانه بنگریم.. آیا در بلند مدت یا حتی در کوتاه مدت پشت کردن به اسد سود چشمگیری برای ما دارد؟

مهربان همچو نبی.. مقتدر همچو علی!

شک ندارم که تو! ای مقتدر!

با این همه سربازت.. این حکومت به این عظمت..

                        اقتدار

 فقط یک سربازت میگویند خاورمیانه را در کف دارد..

                

 

شک ندارم..

آنطور که دیدم با آرمیتا سخن گفتی و صحبتت را قطع میکردی برایش..

و آنطور که میگفت که آمده به اتاقت..

                          مهربان

اگر همبازی میخواست...

اصلا از کجا معلوم؟!...

شاید خواسته باشد!

مگر نگفتند ما شتر میخواهیم؟ و جماعت بعد از کلی انتظار از مسجد بیرون آمدند و دیدند بچه ها روی دوشش شتر سواری میکنند..

پ.ن: نمازی که پشتش خواندم را خواستم پاسخی داده باشم.. در حد بضاعت..

افطار

سلام باد بر آن روزه دار تشنه لبی..              که گریه اش به لب خشک سیدالشهداست
 
سلام باد بر آن سائلی که وقت غروب              به یاد شام غریبان و روز عاشوراست

چگونه می کند افطار؟! شیعه ای که مدام          عیان به چشم دلش صحنه های کرببلاست

چو درغروب کند طفل کوچکی افطار        دلم به یاد یتیم سه ساله ی زهراست

کنار سفره ی ما ظرف کوچک خرما             میان سفره ی آن خونجگر، سر باباست

بمیرم

در راه رسیدن به توگیرم که بمیرم!          اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا         افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم        یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد چه جای نگرانیست؟!        من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش نکن آتش افروخته ام را             بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم!!!